پرسش :

با توجه به آيه "نفخت فيه من روحي" آيا مي‏توان گفت: روح ما قسمتي از روح خداست؟ در آن صورت بدي‏ها و نواقص ما به روح ما مربوط است يا به خدا باز مي‏گردد؟


شرح پرسش :
پاسخ :
قبل از پاسخ به سؤال فوق لازم است اشاره‏ي مختصري به بيان پديده‏ي روح داشته باشيم.
روح، اعجوبه‏ي عالم آفرينش:
"روح" يعني نَفْس (جان - روان) و جمع آن ارواح است.(1) اين واژه در قرآن كريم به معناي رحمت،(2) فرشته،(3) جبرئيل،(4) وحي،(5) و قرآن و بالاخره زماني هم به معني روح انساني (نفس انساني) آمده است، چنان كه در آيات آفرينش آدم مي‏خوانيم: "ثمَّ سَوّاهُ و نَفَخَ فيه من روحه"(6) سپس آدم را نظام بخشيد و از روح خود در آن دميد.
همين روح عظيمي كه ما را از حيوانات جدا مي‏سازد و برترين شرف ما است، و تمام قدرت و فعاليت ما از آن سرچشمه مي‏گيرد به كمكش زمين و آسمان را جولانگاه خود قرار مي‏دهيم، اسرار علوم را مي‏شكافيم و به اعماق موجودات راه مي‏يابيم، مي‏خواستند بدانند حقيقت اين اعجوبه عالم آفرينش چيست؟ لذا از حضرت پيامبر اسلام (صلي اللَّه عليه و آله) درباره‏ي روح سؤال كردند، "از تو درباره "روح" سؤال مي‏كنند، بگو: روح از فرمان پروردگار من است، و جز اندكي از دانش به شما داده نشده است."(7) همين روح انساني است كه خداوند متعال دانشِ حقيقت آن را ويژه خود دانسته است و خردِ بشر براي شناخت آن محدود است و بايد به خبر صادق و سنت معصومين (عليه السلام) در اين مورد بسنده كرد.
انتساب روح به خدا يعني چه؟
در آيه شريفه "فَاِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ روحي فَقَعُوا لَهُ ساجدين"(8) (هنگامي كه كار آن را "حضرت آدم (عليه السلام)" به پايان رسانيدم و در او از روح خود دميدم براي او سجده كنيد.) خداوند متعال "روح" را به خود نسبت داده است. از اين تعبير و مشابه آن(9) چنين برداشت مي‏شود (البته در نگاه سطحي و ظاهري) كه چيزي از خدا جدا شده و به درون انسان آمده است و در نتيجه قسمتي از روح ما، از روح خداست و مي‏توان نواقص و بدهاي‏مان را به خداوند اسناد داد.
حال بايد بررسي كرد كه انتساب روح به خدا، در تعابيري چون: "مِنْ روحي" (از روح خودم)، "رُوحِنا"(10) (روح خودمان)، و "مِنْ روحِهِ"(11) (از روح خودش) يعني چه؟
اضافه "روح" به "خدا" به اصطلاح ادباء "اضافه تشريفي"(12) است، يعني: يك روح گرانقدر و پر شرافت كه سزواوار است روح خدا ناميده شود در انسان دميده شد. مانند بيت اللَّه "خانه خدا" به خاطر شرافتي كه كعبه دارد اضافه به "اللَّه" شده است، روح هم از جهت شرافت به خدا نزديك‏تر است و خداوند "مِن روحي" مي‏آورد وگرنه روح هم مخلوقي است از مخلوقات خداوند، پس منظور از "مِنْ روحي" و امثال آن، اين نيست كه چيزي از خدا جدا شده باشد و از قبيل اضافه‏ي جزء و كل باشد بلكه اضافه تشريفي است. و از اين اضافه و نسبت نبايد تصور كرد كه چيزي از خدا به انسان منتقل شده و يك عنصر خدايي در انسان وجود دارد بلكه روح انسان مخلوق خدا است. از امر خداست و خدا جزء ندارد، خدا بسيط است چيزي از خدا كم نمي‏شود و بر او افزون نمي‏گردد.(13)
نتيجه:
بعد از آن كه پيرامون دو عنوان (روح اعجوبه‏ي عالم آفرينش، انتساب روح به خدا) در پاسخ به سؤال مطرح شده بررسي نموديم، به عنوان نتيجه و خلاصه مطالب بايد بگوئيم كه دريافت ما، از تعابيري همچون "من روحي" اين شد كه از قرآن برمي‏آيد كه در آدمي، جز بدن، چيزي بسيار شريف نيز وجود دارد كه همان روح است و شرافتي بس عظيم دارد كه بُعد روحاني و معنوي انسان را مي‏رساند. ولي با تمام شرافت‏اش، مخلوق خدا است نه جزئي از خدا. اما حقيقت اين روح چيست؟ گفته شد كه خداوند دانش آن را ويژه خود دانسته است و دانشمندان اسلامي با ادله‏اي كه دارند ثابت مي‏كنند كه روح، موجودي است مجرد و مستقل و از سنخ موجودات طبيعي نيست كه اينجا جاي بحث آن‏ها نيست.(14)
اما بخش اخير سؤال كه بدي‏ها و نواقص ما مربوط به روح خدا است، منوط به اين بود كه ثابت شود روح انساني جزئي از روح خدا است. اما با بياني كه داشتيم و از آن استفاده شد كه روح انساني هم مخلوق خدا است و تنها به خاطر شرافت‏اش به خداوند نسبت داده مي‏شود. اين بخش هم پاسخ داده مي‏شود كه بدي‏ها و خوبي‏هاي ما مربوط به اختياري است كه خداوند در نهاد بشر قرار داده است. خداوند با انزال كتب و ارسال رسل راه سعادت و ترقي به كمال را نشان داده است و اين انسان است كه با انتخاب راهي صحيح و ديني پذيرفته شده كه همان اسلام است و عمل به احكام و قوانين آن خود را به سعادت دنيوي و اخروي مي‏رساند. و من اللَّه التوفيق و عليه التكلان.
پي نوشت ها:
1) ابن منظور، لسان العرب، بيروت؛ انتشارات دارالمعارف، ج 3، ص 1768.
2) سوره‏ي مجادله، 22.
3) سوره‏ي مريم، 17.
4) سوره‏ي شعراء، 193.
5) سوره‏ي شوري، 52.
6) سوره‏ي سجده، 9.
7) سوره‏ي اسراء، 85.
8) سوره‏ي حجر، 29، ص72.
9) سورهاي انبياء، 91. سجده، 9، تحريم، 12.
10) سوره‏ي انبياء، 91.
11) سوره‏ي سجده، 9.
12) آيت‏اللَّه مكارم شيرازي و همكاران، قم، انتشارات دارالكتب اسلاميه، ج 11، ص 78.
13) مصباح، محمد تقي، معارف قرآن، قم: انتشارات مؤسسه آموزش و پژوهش امام خميني (ره)، چاپ اول، سال 1376، ص 356.
14) رجوع كنيد به آيت‏اللَّه مكارم شيرازي و همكاران، پيام قرآن، (قم: انتشارات مطبوعات هدف قم، چاپ اول، سال 1369) ج 5، ص 287.